غزلی عاشورایی از عباس چشامی:
از کِی غروب غمگین بود؟ از کِی غروب غمگین شد؟
این گونه بود از آغاز، یا نه، نبود بعد این شد؟
از کِی غریب ها در او، چشمان خویش می شویند
در چشم عاشقان آیا از کِی عزیز، چندین شد؟
از کِی چنین تبِ سرخی، بر سجده گاهِ روز افتاد؟
او را که بود نفرین کرد، یا خود چه کرد نفرین شد؟
شاید فقط تماشا کرد، شاید فقط تماشا بود
روزی که از سرِ مردان، تقدیر خاک رنگین شد
آری فقط تماشا بود، وقتی حسین در میدان
چندان جوانِ شیرین داد، تا کامِ مرگ شیرین شد
پشت سر برادرها وقتی دعایشان می کرد
آیا شنید زینب را، آیا برایش آمین شد؟
آری نشست و زَد بر سر، تا کارهاگذشت از کار
تا دشت از نفس افتاد، تا ذوالجناح بی زین شد
پیش از چنان غمی هرگز کِی بود این چنین غمگین؟
نه نه، غروب پیش از این، غمگین نبود، غمگین شد.
سلام همسنگر و منتظر عزیز
مــولای ؛ وقــت آمـــدنــت دیــر شـد بـیــــــــــا
ایــن دل در انـتـظــار تــــو پــیــر شـد بـیــــــــــا
دیــدم بــه خـــواب امـــدی از جــاده هـای دور
گـفـتـم دلـــم ؛ خــواب تـو تـعـبـیـر شد بـیـــــــا
ایــن جــمـعـه هـــم گــذشت ، ولـیـكن نیامدی
آیـــات غــربــتـم هــمــه تـفـسیر شد بـیـــــــــا
گــفـتی كه پـاك كن دلـت ازهرچـه غیر ماست
قــلـبـم بـــه احــتــرام تــو تطــهــیرشـدبـیــــــــا
اللهم عجل لولیک الفرج …
یا علی علیه السلام